به گزارش مشرق، به مناسبت شهادت جان سوز امام عاشقان، امام موسی کاظم علیه السلام، منصور نظری شعری سروده است با نام «تَرنُّم نور» و ان را تقدیم کرده است به علمدارانِ سپاهِ ظهور، مدافعان حرم علوی در سوریه و عراق:
بزن ای نِی پریشان سازِ غم را - سیهپوشان مَلَک بر تن حرم را
بزن ای ارغنون ساز جدایی - به پا کُن شور و غوغا کربلایی
به موسایی که بی ایل است و بییار- به بندِ ظلم فرعونها گرفتار
ز چشمان سحر خون گشته جاری - زمین و اسمان در سوگواری
ز عرش آید نوای بینوایی - چِکَد اشکِ غم از چشم خدایی
علی را آتشی افتاده در باغ - به دل آلالهها را پُرتپش داغ
زند از غم علی بر سینه و سر - دلِ زهرا در آتش میزند پر
امان از آتشِ در قلبِ زینب - که از سوزِ دلش کرده خدا تب
به سوگِ عاشقی بنشسته مهتاب – ز چشمانِ خدا جاری شَطِ آب
علم را گو که اشک از دیده بارد - غزل بر شانۀِ غم سر گذارد
بزن ای نِی زِ سوز دل نوایی - که جاری گردد آن اشکِ خدایی
بزن اِی نِی نوایِ درد و داغم - عزادارِ به کاظم در عراقم
بگو تا نُهفلک از غم بپاشند - ز غم آیینهها صورت خراشند
امامِ عشق عمری در اسیری؟! - خوشا ای شیعه از این غم بمیری
به زنجیر و غل و بندی گرفتار – غریب و بیکس و بی همدم و یار
ز اشک آورده دریاها خجل را - نه چاهی تا بگوید درد دل را
زِ غم یابد مگر کاظم رهایی - به پا گشته به زندان نینوایی
شب امشب تا سحر در بسترِ اشک – به خون آغشته درهم ساقی و مشک
چه جرمی و گناهی کردهای عشق ؟– که بر لب، خونِ دل آوردهای عشق ؟
چه جرم است این گناهِ بَس گرانت؟ – که عمری کرده در زندان نهانت؟
روان از چشم خیست سلسبیلی - کبود ای صورتت از ضرب سیلی
امام عاشقان، موسایِ کاظم - گناهت چیست، اعظم بر اعاظم؟
امام عاشقان جرم تو عشق است - وَ هَم جُرمِ تو زینب در دمشق است
به قربانِ غل و زنجیر و بندت - به جرمِ عشق زهرا بستهاندت
تو خورده خیزران بر بَند بَندَت - به جرم عشق زهرا میزنندت
به جرم عشق زهرا، عشق زهرا - چنین افتادهای دربند تنها
به زنجیرِ اسیری رفته دربند – ز خاطر بُرده لبهای تو لبخند
به قربانِ کتکخورده تن تو – فدایِ غرقه خون پیراهنِ تو
ز غم گَشته کمان قدِ بلندت - به جرم عشق زهرا میکُشندَت
به قربانِ دلتنگ و غریبت – چه غمگین است آقا عطرِ سیبت
عدو کِشته به زندان در صلیبت - زده سیلی به رخسارِ نجیبت
تنت رنجور و رویت گشته نیلی – چو زهرا خوردهای ازبَسکه سیلی
تو ای تنهاترین موسی به تقدیر - عصایی کو که بشکافی تو زنجیر
امام عاشقان، موسای کاظم - سیهپوشِ عزای تو اعاظم
به زندان کرده برپا کربلایی – زِ تنهایی تو اشبه بر خدایی
همهشبهای تو شامِ غریبان - فدای بیکسیهایت به زندان
فدای آن تن رنجور و زارت - فدایِ سنگ سردِ بر مزارت
فدای اشک و آه بیشُمارت – فدایِ آن خزانِ بی بهارت
فدای دختر چشمانتظارت – فدایِ چشمهای اشکبارت
فدای خورده سیلی روی ماهت – فدای نیمهشبها اشک و آهت
تو ای حور و ملائک غم نگارت - فدای آن رضایِ بیقرارت
به زندان کربلا را اِی علم گیر- ز جان اِی گشته از رنج و بلا سیر
خدا امشب کند از غم خلاصت – و میآید به بالین مامِ یاسَت
فراقت کرده اِی معصومه را پیر- شوی امشب رها از بند و زنجیر
تو ای گوشه جگر بر یاسِ نیلی – نه دیگر میخورد روی تو سیلی
نه شلاقی دگر کوبد تنت را – نه آتش میزند کَس خرمنت را
به بالینِ تو امشب یاس آید - تو را عاشقترین احساس آید
رها دیگر شوی آقا ز بندت - به میهمانی زهرا میبرندت
نصیب شیعه شد گرچه فراقت - به پایان آمد آقا درد و داغت
رها گشتی ز زنجیر اسارت – تو را دیگر ندارد کَس جسارت
دِگر گشتی رها از بند و زندان – نیازارد تو را دیگر نگهبان
به زندان بلا ای بیکَس و تک - شهادت بر تو آقاجان مبارک
تو که ششدانگ غم داری به نامت - اسیر ظلم ضحاکان سلامت
به پا کرده غمت برپا قیامت - امام بیکس و تنها سلامت
سلام ای کُهنه پوش وادی عشق – سلام ای شُهرۀِ سجادی عشق
سلام ای کُشته از بیداد گشته - سلام ای در غریبی درگذشته
سلام ای عشق بر زهرا گناهت - سلام ای چشم معصومه به راهت
به قربان و جود بیپناهت - سلام ای خورده سیلی روی ماهت
سلام ای پیرِ دورافتاده از ایل - سلام ای بی عصا بگذشته از نیل
سلام آقای خوب و بیکس ما – سلام ای عاشق و دلواپس ما
رسید آن دم که اِی موسایِ تنها - تو بشکافی به شیعه نیل غمها
تو ای بابالحوائج عاشقان را – فدایِ عشق زهرا کرده جان را
دعایی کُن به مردان دمشقت - ز جان بگذشتگانِ راه عشقت
علم بر دوش مردان حَرَم را – گرفته در پی زینب علم را
دعایی کُن بر آن مردان عاشق - که در دشتِ حلب، دشتِ شقایق
در این جنگ جهانی گشته بر پا – شود نصر نهایی قسمت ما
دعایی کُن شود آل سعودی - لگدکوب سلیمانی بهزودی
امام شیعیان، هفتم ولی را - دعا کن رهبرم سید علی را
دعا کن این خراسانی علمدار – در این جنگ به پا گردیده خونبار
مُهیایِ ظهورِ حضرتِ یار - یمانی را شود یار ومددکار
دعا کن تا در این جنگ جهانی - هویدا گردد آن سِرّ نهانی
شعری از منصور نظری در سوگ امام هفتم (ع).